به گزارش رویداد غرب ، جعفر بلوری طی یادداشتی در رزونامه کیهان نوشت: توافق ایران و عربستان چند روزی است در صدر اخبار جهان قرار دارد و تقریبا روزی نیست که دهها تحلیل و خبر و گزارش و مصاحبه راجع به آن ارائه نشود. همین «در صدر بودن» نشان از اهمیت بالای این توافق دارد. در ایران خودمان طبیعتا بیش از سایر نقاط جهان، به این توافق پرداخته میشود. اگرچه برخی رسانهها و چهرههای سیاسی زرد در کشور تلاش کردند، با پیش کشیدن مباحث زرد و تحلیلهای تا نوک دماغی، از اهمیت آن کاسته و طبق معمول، آب به آسیاب دشمن بریزند اما در هر صورت، آنها نیز بهرغم اینکه عصبانیاند، لااقل در ظاهر نتوانستند اصل موضوع، یعنی توافق بین دو کشور مهم منطقه را زیر سؤال ببرند بلکه صرفا تلاش کردند، نعل وارونه زده و تحلیل وارونهای از آن ارائه بدهند.
اما این توافق چرا اینقدر مهم است؟ چه تبعات اقتصادی، سیاسی و امنیتی میتواند برای ما، عربستان و کل منطقه و حتی جهان داشته باشد؟ آیا واقعا غربیها آن طور که برخی از آنان مدعیاند، از این توافق خوشحالند؟ غربزدهها چطور؟ اصلا چقدر میتوان به این توافق و فردی در مختصات «محمد بنسلمان» و به طور کلی آلسعود خوشبین بود؟
ما فکر میکنیم، یکی از دلایل اصلی که این توافق را «متمایز» و «مهم» کرده، رَوَندی است که برای رسیدن به این نقطه، طی شده است.
این توافق طی مذاکرات نه چندان آشکار یکونیم ساله با وساطت کشورهایی مثل چین، عراق، عمان، روسیه و... حاصل شده و طبق اظهارات نخستوزیر سابق عراق، پایه و مبنای این توافق را هم سردار بزرگ شهید سلیمانی بنا نهاده است. به عبارتی در حصول این توافق، آمریکا و به طورکلی غرب، هیچ نقشی نداشتهاند و از خبرهایی که
گاه و بیگاه منتشر میشود میتوان حدس زد، این کشورها صرفا از «برگزاری مذاکراتی بین ایران و عربستان» مطلع بودهاند.
این دقیقا دلیلی است که باعث عصبانیت غرب و غربزدهها شده است. غربیها، عربستان را تا همین یکی دو سال پیش گاو شیرده خود میدانستند و چرخش در سیاست خارجی این کشور به سمت شرق را یک شکست بزرگ برای خود میدانند.(رجوع شود به اظهارات دونالد ترامپ در دوران ریاست جمهوری) غربزدهها هم چون این توافق منهای غرب حاصل شده، آن را بر نمیتابند و برای کم اهمیت جلوه دادن آن است که مدام از لزوم چرخش به غرب مینویسند.
آنها مسیر رسیدن به توسعه در همه زمینهها را «غرب» معرفی میکردند و مدام میگفتند، بدون برجام و افایتیاف (بخوانید بدون غرب) ایران کار به جایی نمیبرد. این توافق اما خلاف این ادعاها را ثابت کرد و به قول آن روزنامه صهیونیستی «تُفی بود بر صورت اسرائیل» یا فلان روزنامه آمریکایی که نوشت «سیلی بود بر صورت آمریکا». از همین نکته میتوان پیشبینی کرد، آنها [غربزدهها] برای برهم زدن این توافق یا حداقل تضعیف یا کم اهمیت جلوه دادن آن، دست به هر کاری خواهند زد. از نگاه این طیف، هر مسیری غیر از «مسیر غرب»، نباید به نتیجه مطلوب برسد چرا که، ماهیت و فلسفه وجودی این طیف، تبلیغ «غرب به عنوان تنها راهحل ملتها برای رسیدن به توسعه پایدار» است! غرب اگر در معادلات سیاسی ایران تضعیف یا مثلا حذف شود، آنها خود را تضعیف یا حذف شده خواهند یافت.
توافق و آشتی با عربستان- در صورت بر هم نخوردن آن- به معنای آشتی با کشورهای امارات، قطر، اردن، بحرین و...هم هست و کمترین دستاورد آن برای همه این کشورها و منطقه، صلح، بهبود شرایط اقتصادی و امنیتی، جلوگیری از هدر رفت توان و انرژی و هزینههایی که صرف تقابل طرفین با یکدیگر میشد و از همه مهمتر، شکلگیری نظمی جدید در منطقه آن هم بدون آمریکا خواهد بود.
ممکن است عدهای بگویند، عربستان بنا به دلایل متعدد از جمله نیازی که به حمایتهای نظامی آمریکا دارد، نمیتواند از این کشور فاصله بگیرد. در پاسخ باید گفت، در حال حاضر بزرگترین تهدید برای عربستان در منطقه، انقلابیون یمن و الحوثیها هستند و از نگاه سعودیها برای مقابله با آنها و ایران است که، نزدیکی با آمریکا ضروری بود. حالا عربستان که از 8 سال تقلا برای مقابله با این «بزرگترین تهدیدها» طرفی نبسته است، اگر از ادعای خود دست بردارد و با آنها وارد مذاکره و معامله شود، آیا نیازی به آمریکا خواهد دید؟ به عبارت واضحتر، خسارات نزدیکی به آمریکا و همراهی با سیاستهای ضدایرانی این کشور، مهمترین دلیل بروز وضعیتی است که، عربستان را به پذیرش آشتی با ایران ترغیب کرده است و آل سعود به درستی تشخیص داده مشکل را باید از ریشه حل کند، و راهحل ریشهای این مشکل، از سر آشتی درآمدن با ایران است.
توافق ایران و عربستان را اگر کنار چند تحول مهم دیگر ببینیم، شاید بهتر بتوان گفت «وقتی میگوییم نظم جدیدی در حال شکلگیری است یعنی چه» این روزها در کنار توافق ایران و عربستان که به دنبالش، توافقاتی با سایر کشورهای نزدیک به سعودی مثل امارات در حال شکلگیری است، تحولات مهمی هم در سوریه رخ داده است. تقریبا تمام کشورهایی که تا همین چند سال پیش با شعار اسد باید برود (Assad Must Go) کمر همت برای سرنگونی یکی از محورهای اصلی مقاومت بسته بودند، راهی دمشق شدهاند و در حال عادیسازی روابط با این کشورند.
در این بین فقط آمریکاست که صراحتا نسبت به این امر، موضع انتقادی گرفته و صراحتا میگوید، از سفرهایی که به سوریه انجام میشود خوشحال نیست. اهمیت این تحولات را زمانی بهتر میتوان متوجه شد که به یاد بیاوریم، اصولا هدف از این اتحاد نامیمون و جنگ افروزی در سوریه سرنگونی بشار اسد بود و برای رسیدن به این هدف، هیولایی به بزرگی داعش خلق کرده بودند تا اسرائیل در حاشیه امن قرار بگیرد. اکنون که در حال مطالعه این یادداشت هستید، بشار اسد فاتحانه به میزبانی نمایندگان همین کشورها میپردازد، و در اسرائیل تنها چیزی که نیست همین «حاشیه امن» است. چالش اسرائیل، «فروپاشی» است و سازندگان این رژیم جعلی به دنبال راهی هستند تا فرو نپاشند. جنگ اوکراین را هم به این شرایط اضافه کنید. اروپا و آمریکا وارد باتلاقی به بزرگی جنگ اوکراین شدهاند و دهها هشدار نسبت به فروپاشی نظم فاتحان جنگ جهانی دوم داده شده است. راز آوردن تمام ظرفیتهای بلوک غرب به میدان برای شکست روسیه، همین است.
غرب خوب میداند که اگر در این جنگ شکست بخورد، دنیا، دنیای سابق نخواهد بود. بنابر این دیدن تمام این تحولات که بالا برشمردیم در کنار هم، آیا نمیتوانند نظم منطقه و جهان را دستخوش تغییرات کنند؟ آیا منطقه و حتی جهان بدون اسرائیل، با جهان با اسرائیل متفاوت نخواهد بود؟ پاسخ این سؤالها واضختر از آن است که نیاز به تشریح و تبین داشته باشد.
اما درباره توافق بین ایران و عربستان، مثل هر توافق دیگری باید گفت که «سود و زیان» مهمترین منطق پذیرفته شده در روابط بینالملل است. این منطق یک روز ایجاب میکند دو کشور دشمن هم باشند و روز دیگر ایجاب میکند با یکدیگر دوست شوند. خلاصه این که سیاست، دو دو تای چهارتای خودش را دارد و خوشبینی مفرط بدبینی مفرط جایی در این حوزه ندارد. مثل تمام توافقات دنیا، تا وقتی طرفین به تعهدات خود عمل کنند، توافق پابرجا خواهند ماند و ما هم امیدواریم این توافق ادامه دار بوده و حتی کاملتر و وسیعتر هم بشود.
اما آیا غرب به ویژه آمریکا واقعا از این توافق خوشحال است؟ به قطع و یقین میتوان گفت «خیر»، غربیها دروغ میگویند و از این توافق خوشحال نیستند چون اصولا، «ایران هراسی»، مهمترین سیاست و دستاویزی بوده که غرب با تکیه بر آن، تا توانسته است دلار از کشورهای عربی دریافت کرده است. این توافق در صورت اجرایی شدن و تکامل، به معنای پایان سیاست ایرانهراسی و به تَبَع آن پایان دلارهایی خواهد بود که غرب به بهانه حمایت از این کشورها به جیب میزند.
عربستان و سایر کشورهای عربی اگر فقط یک دستاورد از این توافق داشته باشند، ماندن میلیاردها دلار پول در جیبشان است که غرب، به طور سالانه بابت ایرانهراسی از آنها دریافت میکرد. شما بفرمائید: کشوری مثل آمریکا که تا همین چند ماه پیش به دنبال راهاندازی «ناتوی عربی» با هدف «مقابله با ایران» بود، میتواند از این توافق خوشحال باشد؟