به گزارش رویداد غرب به نقل از ایسنا ، واقعه عاشورا یکی از مهمترین حماسههای تاریخ اسلام بهشمار میرود. مطالعه تاریخ این واقعه درسها و آموزههای دینی فراوانی را برای مخاطبان به ارمغان میآورد و سرشار از درس آزادگی و انسانیت است. عاشورا اقیانوسی است که خواندن و نوشتن در خصوص آن هیچگاه تمامی ندارد. کتاب «شماس شامی» از جمله کتابهای مرتبط با محرم و واقعه عاشورا است و نویسنده آن اهمیت این واقعه و با توجه به وقایع پس از عاشورا نوشته است.
کتاب «شماس شامی» روایتی متفاوت و نگرشی جدید از واقعه عاشورا را در قالب داستان بیان میکند. این کتاب اثر مجید قیصری است که با زاویهای متفاوت از سایر رمانهای تاریخی به نگارش درآمده و کتابی برجسته و خواندنی خلق کرده است.
این رمان از زبان یک فرد غیر مسلمان روایت میشود؛ لذا بدون هیچگونه جانبداری و غرضورزی اتفاقات پس از واقعه عاشورا و مسائل و شرایط مربوط به آن را بیان میکند. داستان این کتاب در سال ۶۱ هجری قمری رخ داده و با زبانی روان در ۲۸ فصل کوتاه بازگو میشود. کتاب شماس شامی توسط «نشر افق» منتشر شده است و قاسمعلی فراست نیز که از جمله نویسندگان ادبیات جنگ به شمار میرود آن را تحسین کرده و رمان را در زمره آثار خوب و جذاب درباره حواشی عاشورا دانسته است.
مجید قیصری از جمله نویسندگان پرکار و فعالی است که آثار او نهتنها مخاطبان ادبیات مذهبی و جنگی بلکه علاقهمندان انواع دیگری از ادبیات و حتی غیر فارسیزبانان را به خود جذب کرده است. مجموعه داستان «صلح»، اولین اثر قیصری است که در سال ۱۳۷۴ به چاپ رسیده است. کتابهای «ضیافت به صرف گلوله»، «جنگی بود، جنگی نبود» و «نفر سوم از سمت چپ» نیز نمونههای از آثار او هستند. «گوساله سرگردان» عنوان دیگری از کتابهای مجید قیصری است که در سال ۱۳۸۶ منتشر شد و به واسطه نگارش آن توانست جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعات، جایزه ادبی اصفهان، جایزه جشنواره ادبی شهید حبیب غنیپور و لوح تقدیر جشنواره روزی روزگاری را کسب کند.
در بخشی از کتاب «شماس شامی» میخوانیم:
اینکه چند بار سرورم را تا پشت دروازه قصر جیحون همراهی کردهام، به درستی نمیدانم؛ حسابش از دستم در رفته است اما برای اینکه ثابت کنم سرورم در شورشی که میگفتند علیه خلیفه به راه افتاده قصد همکاری داشتند و با ایشان هم فکر و همراه بودند، باید به یکی از مواردی اشاره کنم که از نزدیک شاهدش بودم. این را بیان میکنم تا به حضرت عالی به تحقیق ثابت کرده باشم که سرورم هیچگونه ارتباطی با شورش و رهبر شورشیان نداشته است. شاید اگر جناب سرجیوس، سرورم را در جریان اموری که در قصر جیرون داشت اتفاق میافتاد، قرار میدادند، سرنوشت سرورم جور دیگری رقم میخورد. لازم به گفتن نیست که هر چه سرورم سعی میکردند تا از کموکیف شورشی که میگفتند علیه خلیفه به راه افتاده باخبر شوند، نمیتوانستند؛ ایشان هر چه میخواستند با دربار ارتباط صمیمی و نزدیکتری برقرار کنند نمیگذاشتند. هر چند که ایشان توقع چنین امری را نداشتند ولی بیشترین ناراحتی سرورم از دربار این بود که چرا با ایشان مانند غریبهها برخورد میکنند.سرورم بیشتر به خودشان گرفته بودند و این احتمال را میدادند که نکند از ناحیهی ایشان قصوری صورت گرفته باشد.
اجازه میخواهم که ادعای خودم را عرضه کنم؛ برای همین مجبورم به آخرین دیدار سرورم از قصر جیرون، قبل از به کارزار رفتن لشکر خلیفه، اشاره کنم. این نکته را متذکر میشوم که این دیدار در بحبوبهی حضور مردان ناشناسی بود که در شهر شام هر روز بیشتر و بیشتر میشدند. کسی از انگیزه و بانیان این شورش حرفی به میان نمیآورد. فقط چون شورش علیه خلیفه جوان به راه افتاد بود، همگان خود را به نوعی محق میدانستند که باید به یاری خلیفه جوان بشتابید و سرورم از این جمله بود.
به عنوان خادم و نوکر سرورم از آن روز به بعد وظیفهام سنگینتر شد و احساس کردم مسئولیتم در حفاظت از جان سرورم بیشتر شده است. من به عنوان خادم سرورم همیشه با کمی فاصله از ایشان راه میرفتم و هیچگاه سرورم را تنها نمیگذاشتم اما از آن روز به بعد خود را موظف دیدم که نسبت به اطرافیان سرورم حتی ملاقاتهای ایشان حساستر باشم. آن پیراهن سالها بود که گم شده بود! حالا پیدا شده اما کجاست؛ کسی نمیداند. تا یک قدمیاش رسیدهایم و آن را پیدا میکنیم. فقط نمیخواهیم وقتمان را تلف کنیم.
انتهای پیام