رویداد غرب19:23 - 1403/05/20

شهیدی که خود را به خواب زد تا چشمش به نامحرم نیفتد

یکی از روزهای ماه رمضان هدایت صحرایی به روستا آمد و ما هم برای استراحت به این غار که الان به نام (هویر) معروف شده رفتیم بعضی از زنان فامیل و بستگان برای احوالپرسی به سمت هدایت رفتند هدایت ملحفه ای روی خود کشید و خود را به خواب زد تا هم به زنان فامیل بی احترامی نشود و هم چشمش به نامحرم نیفتد.

به گزارش رویداد غرب ،الهام یوسفی نژاد:سردار شهید «هدایت صحرایی» تنها پسر خانواده بود که مادرش را در نبود پدرش سرپرستی می‌کرد و زمانی که قدم در میدان نبرد علیه دشمن گذاشت فرزندی در راه داشت اما مگر می‌شود طریق اسلام‌ و راه امام را به خاطر دوستی مادر و فرزند نادیده انگاشت؟! این بود که هدایت بر عهد خود وفادار ماند و خانواده‌اش را به خدا سپرد.

زادگاه

در فاصله ۳۵ کیلومتری دهلران و در مسیر این شهر به مهران روستایی با ترکیبی از طوایف جایروند و بالوی در کنار هم زیسته‌اند، این روستا چهل شهید داده است و سردار ما در چنین جایی پا به عرصه وجود نهاد

ورود به مدرسه

هدایت هفت ساله بود که در مدرسه ابتدایی روستای بیشه دراز ثبت‌نام و مشغول تحصیل شد؛ وی شاگرد ممتاز مدرسه بود و در درس و تحصیل خیلی جدیت داشت.

چون پدر هدایت فردی باسواد بود از همان ابتدا او را با نماز، تربیت اسلامی و قرآنی آشنا و مانوس کرده بود، همزمان که در مدرسه درس می‌خواند در اوقات فراغت به کمک پدر می‌رفت و در مغازه مشغول کار می‌شد

تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی تحصیل در بیشه دراز فقط در مقطع ابتدایی امکان پذیر بود بنابراین هدایت برای ادامه تحصیل ناچار شد به دهلران برود و در آن شهر سکونت کند.

یکی از دانش آموزان فعال برجسته و تیزهوش مدرسه بود، از همان دوران، علاقه و تمایل زیادی به انجام فعالیت‌های فرهنگی نشان می‌داد و از این حیث بردی برجسته و شاخص در مدرسه محسوب می‌شد و از روحیه خستگی ناپذیر و بینش وسیع برخوردار بود.

هوشی سرشار و ذکاوتی فوق العاده را دارا بود، از همان دوران دانش آموزی دارای قلمی توانا بود
نوجوانی خود را با کرامت، تربیت اسلامی و انسانی گذراند و تواضع، قاطعیت، امانت داری و ساده زیستی از خصوصیات اخلاقی او بود.

کسب درآمد هدایت نوجوان برای خانواده

در آن سال‌ها مرسوم بود که گاهی جوانان و نوجوانان هنگام فراغت از تحصیل و ایام تابستان همراه مردان روستا به خوزستان و مخصوصاً اهواز و خرمشهر رفته و در شرکت‌های منطقه مشغول به کار می‌شدند.

هدایت نوجوان اگرچه برای تحصیل به تهران آمده بود و خانواده انتظار کسب و کار از او نداشتند، اما تابستان سال ۵۷ همراه بعضی از دوستان به مدت سه ماه در یک شرکت ساختمانی در شهر اهواز مشغول کارگری شد که حق الزحمه آن روزانه ۵۰ تومان بود او از اینکه توانسته برای خانواده‌اش کسب درآمد کند خوشحال بود.

خانه ای که مقر مبارزات علیه رژیم شد

اوج گیری مبارزات علیه رژیم پهلوی در شهرستان دهلران به ویژه در سال‌های ۵۶ و ۵۷ و از سامان دهندگان اصلی تظاهرات مردمی مخصوصاً برای نوجوانان بود.

هدایت با استفاده از طلق‌های رادیولوژی کلیشه‌هایی از شعارها و عکس امام خمینی را خلاقانه تهیه کرده بود و به دلیل نبود رنگ اسپری در دهلران با فرچه و رنگ بر روی دیوارها به شعار نویسی و حکاکی تصویر امام (ره) اقدام می‌کرد.

محل اصلی و کانون شکل دهی مبارزات علیه رژیم پهلوی منزل پدری وی در شهر دهلران بود، این منزل هم محل استراحت خانواده و هم مرکز طراحی و تدارکات این مبارزات بود.

هدایت از جمله افرادی بود که در ایجاد و تجمعات مردمی جایگاه مهمی داشت و در ترغیب و ساماندهی بازاریان جهت برگزاری راهپیمایی‌ها و ترغیب دانش‌آموزان به رفتن به تظاهرات و توزیع اعلامیه امام خمینی (ره) نقش به‌سزایی داشت.

هدایت با ارتباط مستمر و هدفمند با علما و روحانیت از جمله شیخ علی‌اکبر روحانی‌فر و سیدحسین زمانی و با مشاوره و راهنمایی وی بخشی از جریان و تجمعات را اداره می‌کرد.

پیروزی انقلاب اسلامی

هدایت در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی عمده فعالیت خود را در امور فرهنگی و تبیین مسائل اعتقادی به بیداری مردم به ویژه جوانان قرار داده بود او می‌دانست آگاهی بخشی به مردم کارگشا و موثرتر از هر راهکار دیگری است.

با استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران ارتباط خود را با نهادهای انقلابی و کانون‌ها و اشخاص برجسته مبارزه همچنان ادامه داد و به ایفای نقش در سطح گسترده پرداخت.

توانایی خاص در تشخیص موقعیت 

با توجه به فعالیت گروه‌های معاند از جمله گروه‌های چپ، چریک‌های فدایی خلق، مجاهدین خلق و کمونیست‌ها، این شهید به عنوان یک فرد کاملا آگاه و آشنا به اصول به مبارزه با انحرافات پرداخت و الحق که وی هدایتگر بود و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نکرد.

وی نسبت به خیلی از نیروهایی که در آن مقطع حاضر بودند توانایی خاصی در تشخیص موقعیت‌ها داشت، در نخستین ماه‌های بعد از پیروزی انقلاب تجمعاتی در شهر دهلران و مسجد جامع شکل گرفته بود، در یکی از این جلسات شخصی به طرفداری از گروه‌های مجاهدین خطابه‌ای خواند که هیچکس عکس‌العملی نشان نداد اما هدایت از میان جمعیت بلند شد به سمت تریبون رفت ضمن پاره کردن نوشته آن فرد با او گلاویز و او را از مسجد بیرون کرد‌.

پیوستن به سپاه و غسل شهادت

هدایت در زمره نخستین کسانی بود که در اسفند ماه سال ۵۸ رسما به سپاه پیوست و با مشارکت در تشکیل رسمی سپاه دهلران در سال ۵۹ یکی از موسسین واقعی آن نهاد در دهلران بود.

او پس از تحویل لباس مقدس پاسداری، غسل شهادت کرد و دو رکعت نماز به جای آورد تا آمادگی خود را برای شهادت نشان دهد.

هرچند هدایت مسئول تبلیغات و روابط عمومی سپاه بود ولی با اقدامات مدبرانه خود توانست نیروهای مردمی را در دفاع از میهن جذب و مدیریت کند.

در جریان مقاومت سیزده روزه مردم موسیان که با رشادت نیروهای عشایر و سپاه صورت گرفت، هدایت نقش بی‌بدیلی داشت، او مدام به خط مقدم می رفت و به دهلران بر می‌گشت تا اوضاع شهر را مورد رصد و کنترل دقیق قرار دهد.

ازدواج و آغاز زندگی مشترک

مهر ماه ۱۳۶۰، هدایت همراه عمه، پسر عمو و مادرش مسیر خاکی و سخت گذر آبدانان را به قصد خواستگاری در پیش می‌گیرند؛ زندگی مشترک هدایت و مهین در یک خانه محقر، گلی و با حداقل امکانات آغاز شد، نه برقی وجود داشت و نه آب لوله کشی و سایر رفاهیات.

زندگی مشترک آن‌ها حدود ۱۶ ماه طول کشید، در حالی که بیشتر این ایام هدایت مشغول انجام ماموریت، گشت‌های رزمی، حضور در محل کار و شرکت در عملیات بود.

چند روز پس از شنیدن خبر بارداری همسر، هدایت عازم شرکت در عملیات والفجر ۳ می‌شود و شش ماه و بیست روز پس از عروج او «محدثه» تنها یادگارش متولد می‌شود.

قرض دادن هدیه ازدواج

قرض دادن هدیه ازدواج به نقل از احمد داراب زاده: سال ۱۳۶۱ برای خرید یک دستگاه پیکان سواری سهمیه ثبت نام کردم که قیمتش ۷۵۰ تومان بود تهیه این مبلغ برایم مشکل بوده و باید از کسی قرض می‌گرفتم در آن سال‌ها به جنگ زده‌هایی که ازدواج می‌کردند ۲۵۰۰ تومان از طرف بنیاد امور مهاجرین جنگ تحمیلی هدیه می‌دادند در صورتی که حق نفقه زوجه از زوج جنگ‌زده بودند این مبلغ  ۵ هزار تومان بود.

هدایت و همسرش هر دو جنگ زده بودند بنابراین پیش هدایت رفتم و از او مبلغی پول خواستم و هدایت بدون کمترین درنگ همان پنج هزار تومان هدیه ازدواجش را به من قرض داد.

توصیه به ورزش

هدایت ورزشکار بود و تاکید داشت که نیروهای نظامی باید به ورزش توجه داشته باشند در این راستا بارها در رودخانه میمه به نیروهای خودش آموزش شنا می‌داد؛ در تمام این آموزش‌ها هدف او پرورش و تربیت ناب یک جوان مسلمان و معتقد بود و می‌گفت: پیروان امام خمینی باید آیینه تمام نمای یک انسان مومن و شجاع باشند.

مدارا با اسرای عراقی

دسته ما در عمق پیشروی کرده بود اما نیروهای ‌پشتیبانی نتوانسته بودند به ما ملحق شوند و ما مورد موج حملات عراقی‌ها قرار گرفته بودیم، تقریباً در محاصره بودیم و به دنبال راهی برای برون رفت از این وضعیت می‌گشتیم، مشکل دیگری که داشت این بود که حدود ۱۵ نفر عراقی به اسارت گرفته بودیم که یکی از آنها زخمی بود و بچه‌ها می‌گفتند که امکان آوردن اسیر زخمی وجود ندارد ولی هدایت با جدیت ممانعت کرد و این کار را غیر اخلاقی و غیرانسانی خواند و تاکید کرد که باید زخمی را در نهایت مراقبت و مدارا، برگردانده شود.

روزه داری در غار

در روستای بیشه دراز غاری وجود دارد که هوای آن در تابستان به طرز عجیبی سرد است در گذشته که روستا فاقد برق و وسایل خنک کننده بود مردم روزه‌دار به آنجا می‌رفتند و استراحت می‌کردند.

یکی از روزهای ماه رمضان هدایت به روستا آمد و ما هم برای استراحت به این غار که الان به نام (هویر) معروف شده رفتیم بعضی از زنان فامیل و بستگان برای احوالپرسی به سمت هدایت رفتند هدایت ملحفه‌ای روی خود کشید و خود را به خواب زد تا هم به زنان فامیل بی‌احترامی نشود و هم چشمش به نامحرم نیفتد من به او گفتم این‌ها قصد دیدار و احوالپرسی با شما داشتند چرا اینطور کردی؟ گفت یک فرد روزه دار باید تمام اعضا و جوارحش بر محرمات بسته باشد.

شهادت

تعدادی از نیروهای خودی به پشت خاکریز عراقی‌ها رفته و اقدام به پرتاب نارنجک می‌کردند و برمی‌گشتند، آن جا هدایت را دیدم که در حال رفتن برای پرتاب نارنجک بود کمی بعد در حالی که مشغول تیراندازی به سمت عراقی‌ها بودم دیدم پیکر به خون آغشته کسی کنارم افتاده و به سختی نفس می‌کشد هوا تاریک بود و نمیدانستم پیکر چه کسی است به دوستانی که کیسه کمک‌های اولیه همراه داشتند گفتم که وی را پانسمان کند.

در آن لحظه فقط متوجه گلوله‌ای که به نزدیک قلبش خورده بود شدم و نمی‌دانستم که گلوله‌ای نیز به کتف اصابت کرده است، پس از چند دقیقه و با قطع شدن تنفس پر سر و صدایش متوجه شدم که به شهادت رسیده است از آن جایی که دیده بودم هدایت از این نقطه دور شده تصور نمی‌کردم این شهید عزیز، او باشد اما افسوس که تصور من اشتباه بود.

غسل شهادت کرده بود و الحق که چیزی نتوانست در اراده او برای رسیدن به این هدف خللی وارد کند تا این که در ۱۱ مرداد ۱۳۶۲ در مهران در عملیات والفجر ۳ آسمانی شد.

وصیت نامه

مادرم با اینکه من تنها فرزندت بودم، عاطفه‌ی پسری و مادری به جا است ولی امام (این نائب به حق حضرت مهدی (عج) ) امامی که میلیون‌ها انسان مستضعف قلبشان برای او در تپش است، بر خود دیدم لباس پاسداری که همان لباس شهیدان تاریخ از هابیل تا انبیا و از انبیا تا شهیدان صدر اسلام و از صدر اسلام تا فاجعه هفت تیر و از هفت تیر تا شهیدان عملیات‌های افتخارآفرین اسلام است بر تن کنم.

مادرم ببخشید که بعد از من دیگر فرزندی( پسری) نداری، وقتی به یاد من می‌افتی کربلا و زینب در کربلا را به خاطر بیاور و صحنه کربلا و به اسارت رفتن اهل بیت را مشاهده کنی تسکین پیدا می‌کنی به خواهرانم و دیگر رهروانم آخرین تذکر را می‌دهم که امام و یارانش را تا پای جان یاری کنید و نماز روزه را به پا دارید و پشتیبان انقلاب اسلامی باشید.

من همان موقع که لباس پاسداری بر تن کردم می‌دانستم که سرم از تن جدا می‌شود و تجسم می‌کردم که ریش و صورتم به خون رنگین می‌شود؛ می‌دانستم که جسم پاره پاره‌ام به دست شما نمی‌افتد و مدت‌ها در دشت‌ها از نظرها پنهان می‌گردد؛ این همه کارها فقط جهت رضایت خداست.

 

کتاب هدایت در ۲۳۲ صفحه در فصل‌های مختلف از زندگینامه و رشادت‌های شهید تا زمان شهادت  توسط محمد صحرایی به ویراستاری حسین عارفی در سال ۱۳۹۸ نگاشته شده است و با شمارگان ۱۰۰۰ جلد چاپ شده است، این کتاب به روایت خانواده، بستگان، دوستان و هم رزمانش است.

انتهای پیام/